هنر مکتبی گفتمان هنری است که انقلاب اسلامی ایران برگزید تا نقشه راهی برای فعالیتهای فرهنگی و هنری در کشور ترسیم کند.
گفتمان هنر مکتبی اگرچه ریشه در هنر اسلامی و هنر سنتی دارد، اما در ماهیت رویکرد متفاوتی دارد که نشات گرفته از فرهنگ شیعی است.
اما برای ورود به خواستگاهی که منجر به شکلگیری هنر مکتبی شد، باید به گذشته بازگردیم تا ریشهها آن را بیابیم. هنر عصر صفوی میراث عصر قاجار بود. هنری متکی بر اندیشه دینی، نشات گرفته از فرهنگ تشیع. وجه متمایزکننده هنر عصر قاجار با صفویه در دوره نخست عصر قاجار با ایدهآلسازی از تصویر شاه در پیکرهنگاری درباری نمود پیدا کرد.
اما تاثیری که هنرهای مردمی از پیکرنگاری درباری گرفت معطوف به ایدهآلسازی و رواج شمایلنگاری در میان مردم بود. تا پیش از این تصاویر ائمه معصومین با هاله نوری احاطه شده بود، اما رواج تصویر ایدهال در میان مردم، سبب شد که در این دوران تصاویری ایدهالسازی شده از ائمه ترسیم شود و شمایلنگاری با پردههای نقاشی در میان مردم گسترش پیدا کرد.
دوره دوم حیات تصویری عصر قاجار به زمان ناصرالدین شاه باز میگردد. این دوران به دلیل ورود نگاه رئالیستی و ناتورالیستی به خاطره سفرهای شاه و بازرگانان که حامیان اصلی هنر بودند، رواج پیدا کرد و ورود دوربین عکاسی به کشور این جریان را تقویت کرد. اما هنر در میان مردم سمت و سوی دیگری به خود گرفت. هرچه علاقمندی به واقعگرایی از سوی دربار و بازرگانان بیشتر میشد در مقابل مردم نیز در جهت تصویرسازی از اعتقادات مذهبی و فرهنگ خود تلاش میکردند.
هنر نقاشی در دربار رنگ و بوی ناتورالیسمی به خود میگرفت و در میان مردم تصویرسازیهای خیالی با پردههای نقاشی بیشتر و بیشتر میشد. پرترهنگاریهای روزنامهای به سمت نشان دادن حالات رئالیستی پیش میرفت و به همان اندازه نقاشی قهوهخانهای به سمت حالات خیالی، مانند چهرههای غضبناک اشقیا در پردههای نقاشی پیش رفت.
تاسیس اولین مدرسه هنر توسط صنیعالملک و پس از آن تاسیس مدرسه صنایع مستظرفه در باغ نگارستان توسط کمالالملک، زمینه شکلگیری رئالیسم اجتماعی که بعدها تاثیر خود را در مشروطه نشان داد، راه سومی در میان هنر درباری و هنر مردمی با عنوان هنر معترض ایجاد کرد که قاطمه تحصیلکردگان و روشنفکران را به سوی خود جذب کرد.
با سقوط قاجار و آغاز دوران پهلوی، تسلط نگاه ایدئولوژیک به هنر شکل گرفت. ناسیونالیسم نگاهی بود که توسط رضاخان در تمامی عرصههای فرهنگی و هنری پی گرفته شد. اما در هنرهای تجسمی که در اوج دوران رئالیستی خود به مفهوم مطلق قرار داشت و زمینههای نقد اجتماعی هم در آثار هنرمندان این دوران هویدا شده بود، شرایط بازنمایی گفتمان ناسیونالیسمی را نداشت. بر همین اساس رضاخان رویکردی متفاوت را در هنر دنبال کرد. او با به حاشیه راندن مکتب کمالالملک، تلاش کرد که به احیای هنرهایی که دلالت بر ایرانی بودن داشتند، بپردازد. از جمله هنرهای صناعی و سنتی و فرش و قالیبافی. بر همین اساس نقاشی رئالیستی کمالالملک موجب بیمهری و نگارگری ایرانی مورد حمایت قرار گرفت.
واگذاری مدرسه صنایع مستظرفه کمالالملک به اداره هنرهای ملی، عملا فعالیت این مدرسه را به دو بخش تبدیل کرد، صنایع قدیمه شامل نگارگری، تذهیب، نقش قالی و کاشی؛ و صنایع جدیده که شامل نقاشی و مجسمهسازی بود. اما عملاً حمایت و اقبال به سوی مدرسه صنایع قدیمه بود و مکتب نگارگری تهران با فعالیت هادی تجویدی در این مدرسه و حسین بهزاد خارج از مدرسه رشد و نمو پیدا کرد.
اما این نگاه ایدئولوژیک باعث نزدیکی هنر مردمی و جریان هنر معترض شد و بنمایههای هنرهای در حاشیه را قوت بخشید. در دوران پهلوی دوم عملا سیاست هنری کشور تغییری نداشت، اما بخاطر شرایط اجتماعی و خروج جامعه هنری از کشور و بازگشت آنها، بستر گفتمان هنر مدرنیستی در کشور فراهم شد. اگر بخواهیم یک شاکله کلی که تمامیت هنر مدرن را در بر میگیرد را انتخاب کنیم، به موضوع خود ارجاعی هنر میرسیم، یعنی جایگاهی که هنر گفتمانش را در خود برای ارائه مفهوم پیدا میدهد.
این خود ارجاعی، چون زمینه انتقادی نداشت، از سوی پهلوی دوم خطر آفرین محسوب نمیشد. اما این خود ارجاعی از سوی هنرمندان به سمت بازخوانی باورهای عمومی و فرهنگ مسلط مردم که مذهب بود، گرایش پیدا کرد. البته این نگاه به نوعی از بیرون به درون بود، یعنی گرایش به هنر مدرن که بعدها با جریان سقاخانه قوام یافت، نگاهی مبتنی بر باورهای عمومی نداشت بلکه راه میانهای را در میان نگاه ناسیونالیسمی و هنرهای مردمی در پیش گرفت. در حقیقت نگاه هنرمندان مدرنیست همچون گردشگرانی بود که دست به انتخاب برخی از نمادهای مذهبی و فرهنگی میزدند تا فرمگرایی آثارشان را با نشانههایی آشنا، همراه با مردم کنند. منبع : باشگاه خبرنگاران