
شکستن کمر اقتصاد در جنگ
در خصوص جنگ های پیش آمده در جهان باید گفت، افزایش شدید هزینههای بودجه در زمان جنگ چالشهای اقتصادی پیش روی دولت ها در زمان بحران بوجود می آورد که پیوسته در حال افزایش است. حمله و شروع یک جنگ همواره فاجعهای تمامعیار برای صلح جهانی است. همچنین تعدادی از روندهای نامطلوب اقتصادی جهانی از پیش موجود، از جمله افزایش تورم، افزایش ناامنی غذایی، جهانیزدایی و تخریب محیط زیست را به شدت تشدید میکند. علاوه بر این، حتی با پایان آن و ایجاد صلح، تعادل در اولویتهای مالی حتی در اقتصادهای پیشرفته نیز میتواند بسیار چالشبرانگیز باشد و بهبودی حاصل نگردد.
در کشورهایی که بدلیل حملات جنگی در وضعیت پریشانی اقتصادی شدیدی قرار می گیرند، دچار تخریب سرمایه فیزیکی هستند و علاوه بر افزایش عمومی پریشانی اقتصادی در سراسر جهان التهاب روانی در امور بین المللی ابجاد می کند.
در بسیاری از شرایط، جنگ میتواند منجر به تورم شود که منجر به از دست دادن پسانداز مردم، افزایش عدم اطمینان و از دست دادن اعتماد به سیستم مالی میشود. به عنوان مثال، در جنگ داخلی ایالات متحده، کنفدراسیون برای تأمین هزینههای جنگ با مشکل مالی مواجه شد. بنابراین، آنها شروع به چاپ پول برای پرداخت حقوق سربازان کردند. اما، با چاپ پول، ارزش پول به زودی کاهش یافت. تورم بالا بیشترین آسیب را به پساندازکنندگان با درآمد متوسط وارد میکند، زیرا آنها میبینند که ارزش پساندازهایشان از بین رفته است.
در طول جنگ جهانی دوم، ایالات متحده شاهد افزایش تورم بود زیرا اقتصاد نزدیک به ظرفیت کامل خود کار میکرد، سطح بالای هزینههای دولت و کمبود کارگران فشارهای تورمی را به همراه داشت. در طول جنگ، اقتصاد همچنین میتواند به دلیل کمبود کالاها و خدمات و افزایش قیمت مواد اولیه مانند نفت، تورم ناشی از فشار هزینه را تجربه کند. (جالب اینجاست که تورم در جنگ جهانی دوم با کنترل قیمتها و جیرهبندی محدود شد)
اگر کشوری در اثر جنگ ویران شود و ظرفیت تولید کالاها به شدت کاهش یابد، میتواند شرایط ابرتورم را ایجاد کند، زیرا دولتها برای مقابله با کمبود کالا، به شدت پول چاپ میکنند. به عنوان مثال، با یک اقتصاد ویران شده، در سال ۱۹۴۶، مجارستان و اتریش بالاترین نرخهای ابرتورم را تجربه کردند.
برای اقتصاد جهانی، کمبود سوخت و غذا ناشی از جنگ، تورم پس از همهگیری را که در بیشتر نقاط جهان به بالاترین حد خود در چند دهه گذشته رسیده بود، تشدید میکند. با توجه به اینکه تورم بسیار پایین دهه ۲۰۱۰ هنوز اقتصاددانان کلان دانشگاهی را گیج میکند، گفتن اینکه علل آن کاملاً شناخته شده است، اغراقآمیز خواهد بود. اما محرکهای اصلی آشکار هستند. اول، دولتها و بانکهای مرکزی در کاهش محرکهای بیسابقه اقتصاد کلان در زمان صلح کند بودند. مطمئناً، محرکهای اولیه بیسابقه به کاهش مرحله اول همهگیری کمک زیادی کردند، اما در برخی موارد، این محرکها بیش از حد طولانی شدند و پس از بازگشت غیرمنتظره و شدید در اقتصادهای پیشرفته و برخی از بازارهای نوظهور، بیش از حد مؤثر واقع شدند.
اختلالات زنجیره تأمین نیز عامل اصلی مؤثر در تورم بوده است، اگرچه برخی از فشارها بر عرضه را باید واقعاً در افزایش ناگهانی تقاضا جستجو کرد.افزایش نرخها و اینکه بانکهای مرکزی در نهایت چقدر باید نرخ بهره را افزایش دهند و تا چه مدت این نرخها بالا خواهد ماند، یک سوال اساسی است.
پیشبینی اصلی مقامات فدرال رزرو این است که آنها نرخ وجوه فدرال را از نزدیک به صفر در ژانویه به ۲.۷۵ درصد افزایش خواهند داد. اولین افزایش ۰.۲۵ درصدی انجام شد و فدرال رزرو همچنین انتظار دارد که به سرعت در اندازه ترازنامه عظیم خود کاهش یابد. به نظر میرسد بازارها اعتماد زیادی دارند که اثرات ترکیبی این اقدامات کافی خواهد بود و یک فرود آرام برای اقتصاد بیش از حد داغ وجود خواهد داشت.
اگر هزینههای انسانی را کنار بگذاریم، جنگ هزینههای اقتصادی جدی نیز دارد .آسیب به زیرساختها، کاهش جمعیت شاغل، تورم، کمبود، عدم قطعیت، افزایش بدهی و اختلال در فعالیتهای اقتصادی عادی.
از برخی دیدگاهها، جنگ میتواند از نظر ایجاد تقاضا، اشتغال، نوآوری و سود برای تجارت مفید به نظر برسد (بهویژه زمانی که جنگ در کشورهای دیگر رخ میدهد.) با این حال، وقتی در مورد «مزایای اقتصادی» جنگ صحبت میکنیم، باید از «مغالطه پنجره شکسته» آگاه باشیم ، وقتی پول را صرف جنگ میکنیم، این امر تقاضا ایجاد میکند، اما همچنین نشاندهنده هزینه فرصت عظیمی است، به جای بازسازی شهرهای ویران شده، میتوانستیم از این پول برای بهبود آموزش یا مراقبتهای بهداشتی استفاده کنیم. به عنوان مثال، هزینه فرصت جنگ عراق تا پایان سال ۲۰۰۹، ۸۶۰ میلیارد دلار تخمین زده شد (منبع: نیویورک تایمز)
پریسا حاجی محمدی – دکتری کسب و کار حرفه ای DBA