اجتماعی

فصل سوم قانون اساسى جمهوری اسلامی » حقوق ملت«

فصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مربوط به حقوق ملت است . در این فصل، انواع حقوق مردم و آزادیهاى اجتماعى و حدود آن بیان شده است . مهمترین حقوق و آزادیهایى که در این فصل آمده، به شرح زیر مى‏باشد:
۱ – حق برابرى همه مردم در برابر قانون .
۲ – حق برخوردارى همه مردم از حقوق مساوى، بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها .
۳ – حمایت‏یکسان قانون از زن و مرد و برخوردارى هر دو آنها از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى و فرهنگى با رعایت موازین اسلامى .
۴ – حق برخوردارى مردم از امنیت و مصونیت از جهت‏حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل .
۵ – حق مصونیت از تجسس .
۶ – حق برخوردارى از امنیت و مصونیت قضایى; برائت، منع شکنجه، منع هتک حیثیت و تعرض .
۷ – حق آزادى بیان، قلم و مطبوعات در حدود مقرر در اسلام
۸ – حق برخوردارى از آزادیهاى گروهى; مانند تشکیل احزاب، جمعیتها، انجمنهاى سیاسى و صنفى و انجمنهاى اسلامى و راهپیماییها .
۹ – حق آزادیهاى فکرى و عقیدتى و منع تفتیش عقاید .
۱۰ – حق آزادى کار و شغل .
۱۱ – حق برخوردارى از تامین اجتماعى .
۱۲ – حق برخوردارى رایگان از وسایل آموزش و پرورش .
۱۳ – حق برخوردارى از مسکن متناسب با نیاز .
۱۴ – حق انتخاب محل اقامت .
۱۵ – حق دادخواهى و رجوع به دادگاههاى صالح و حق در دسترس داشتن این گونه دادگاهها .
۱۶ – حق انتخاب وکیل و حق فراهم شدن امکانات تعیین وکیل در صورت عدم توانایى فرد براى انتخاب وکیل .
۱۷ – حق داشتن تابعیت ایرانى براى هر فرد ایرانى و حق برخوردارى اتباع خارجه از تابعیت ایرانى در حدود قوانین .
حقوق طبیعى و خدادادى
هر انسانى به صورت طبیعى و خدادادى داراى حقوقى است . هر انسانى به دلیل انسان بودن، برخوردار از حق حیات، حق آزادى، حق داشتن کار، مسکن، دادخواهى، تعلیم و تعلم و … است . خداوند که آفریننده انسانهاست، ساختار وجودى انسان را به گونه‏اى آفریده است که داراى استعدادها، میلها و تقاضاهایى است; همین استعدادها و میلها، پدید آورنده حق خدادادى و طبیعى براى اوست . شهید بزرگوار آقاى مطهرى رحمها…. درباره منشا حقوق طبیعى مى‏فرماید:
«از نظر من حقوق طبیعى و فطرى از آنجا پیدا شده است که دستگاه خلقت‏با روشن‏بینى و توجه به هدف، موجودات را به سوى کمالاتى که استعداد آنها در وجودشان نهفته است، سوق مى‏دهد . هر استعداد طبیعى یک «حق طبیعى‏» است و یک «سند طبیعى‏» براى آن به شمار مى‏آید; مثلا فرزند انسان حق درس خواندن و مدرسه رفتن دارد، اما بچه گوسفند چنین حقى ندارد، چرا؟ براى این که استعداد درس خواندن و دانا شدن در فرزند انسان هست، اما در گوسفند نیست . دستگاه خلقت این سند طلبکارى را در وجود انسان قرار داده و در وجود گوسفند قرار نداده است . همچنین است‏حق فکر کردن و راى دادن و اراده آزاد داشتن .» (۲)
بنابراین، امیال ریشه‏دارى مانند: میل به حیات، بقا، غذا، آب، استراحت، امنیت، آزادى، علم، زیبایى، داشتن کار، مسکن، همسر، فرزند و … در انسان وجود دارد که پدید آورنده حقوقى براى انسان است .
حقوقى که در فصل سوم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران آمده است، نشانگر اهمیتى است که نظام اسلامى براى حقوق بشر قائل است .
اینک به شرح و تفسیر برخى از اصول اصل سوم (حقوق ملت) مى‏پردازیم .
اصل نوزدهم: برخوردارى مردم از حقوق مساوى
در این اصل آمده است:
«مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوى برخوردارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود .»
در این اصل هر گونه امتیاز قومى، نژادى و قبیله‏اى منتفى اعلام گردیده است . مبناى این اصل، قرآن کریم و روایات استهمچنین در قرآن کریم، اختلاف رنگها و زبانها به عنوان یکى از آیات و نشانه‏هاى الهى معرفى شده است نه وسیله‏اى براى فخر بر دیگران
اصل ۲۳: آزادى عقیده و ممنوعیت تفتیش عقاید
در این اصل آمده است:
«تفتیش عقاید ممنوع است و هیچ کس را نمى‏توان به صرف داشتن عقیده‏اى مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .»
در این اصل بر روى دو نکته تاکید و تصریح شده است: یکى این که، تفتیش عقاید ممنوع است، دوم این که، کسى را نمى‏توان به صرف داشتن عقیده‏اى مورد تعرض و مؤاخذه قرار داد .
نکته اول چندان نیاز به توضیح ندارد; زیرا تجسس و تفتیش در امور شخصى و خصوصى دیگران (خصوصا امور درونى و باطنى) جایز نیست
در حقیقت گمان بد عاملى است‏براى جستجوگرى (تجسس) و جستجوگرى عاملى است‏براى کشف اسرار و رازهاى نهانى مردم و اسلام هرگز اجازه نمى‏دهد رازهاى خصوصى آنها فاش شود . به تعبیر دیگر، اسلام مى‏خواهد مردم در زندگى خصوصى خود، از هر نظر در امنیت‏باشند . بدیهى است اگر اجازه داده شود هر کس به جستجوگرى درباره دیگران برخیزد حیثیت و آبروى مردم بر باد مى‏رود .
نکته مهمى که در اینجا باید بدان توجه کرد این است که ممنوعیت تفتیش و تجسس در کار دیگران، در صورتى است که امر مهم‏تر و مصلحت ارجح اجتماعى در کار نباشد، در غیر این صورت یقینا جایز خواهد بود; چنانچه حفظ اسرار افراد در صورتى واجب است که امر اهمى بر افشاى آن دخالت نکند، در غیر این صورت افشاى اسرار نه تنها حرمتى ندارد، بلکه در برخى از شرایط واجب هم خواهد بود; به‏همین‏جهت در فقه‏اسلامى، در مواردى، غیبت و اظهار عیوب پوشیده‏افراد، جایز شده‏است .
درباره نکته دوم (کسى را نمى‏توان به صرف داشتن عقیده‏اى، مورد مؤاخذه قرار داد) باید گفت از آیات متعدد قرآن استفاده مى‏شود که در پذیرش عقیده، جایى براى اجبار نیست; قرآن کریم مى‏فرماید: «لا اکراه فى الدین …» (۱۶) یعنى: در قبول دین، اکراهى نیست . علامه طباطبایى در ذیل آیه مى‏فرماید:
«در جمله مزبور، دین اجبارى، نفى شده است; چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارف عملى را به دنبال دارد و جامع همه آن معارف یک کلمه است و آن عبارت است از اعتقادات; و اعتقاد و ایمان از امور قلبى است که اکراه در آن راه ندارد; چون اکراه تنها مى‏تواند کسى را مجبور به عملى کند و کاربرد اکراه، تنها در اعمال ظاهرى است، اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد، محال است که جهل، علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیر علمى، تصدیق علمى بزاید .
امنیت قضایى
اصول متعددى در این فصل بر حق امنیت قضایى مردم دلالت دارد . معناى امنیت قضایى این است که افراد یک کشور، احساس کنند که بى‏دلیل و بر خلاف قانون تحت تعقیب و پیگرد قرار نمى‏گیرند و به بهانه‏هاى واهى، حکم دستگیرى، جلب و احضار آنها صادر نمى‏شود و مادامى که دلیلى بر مجرمیت نباشد، مجرم به حساب نمى‏آیند و نیز افراد یک کشور، باور داشته باشند که در صورت اتهام و دستگیرى; برخوردها، بازجوییها، محاکمات و داورى، کاملا انسانى و بر اساس قانون خواهد بود و هر فرد حق دارد جهت اثبات برائت‏خود، وکیل بگیرد و حتى در صورت عدم تمکن فرد براى گرفتن وکیل، امکانات تعیین وکیل را براى وى فراهم مى‏سازند و از این بالاتر، حتى در صورت ارتکاب جرم و اثبات مجرمیت; بازجویى، محاکمه و مجازات، در محدوده قانون خواهد بود و از شکنجه براى گرفتن اقرار و یا کسب اطلاعات و اجبار به شهادت، اقرار یا سوگند و نیز هتک حرمت و حیثیت‏خبرى نخواهد بود .
یکى دیگر از عوامل احساس امنیت قضایى، این است که افراد یک کشور، حق داشته باشند دادخواهى کنند و به دادگاه‏هاى صالح، جهت طرح شکایت و اقامه دعوا مراجعه نمایند و اینگونه دادگاه‏ها در دسترس ایشان باشند .
اصول مختلف فصل سوم قانون اساسى که به حقوق ملت اختصاص دارد، مانند اصول سى و دوم تا سى و نهم، مربوط به امنیت قضایى است .
اصل سى و دوم: هیچ کس را نمى‏توان دستگیر کرد مگر به حکم و ترتیبى که قانون معین مى‏کند و در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل، بلافاصله کتبا به متهم ابلاغ و تفهیم شود …
اصل سى و سوم: هیچ کس را نمى‏توان از محل اقامت‏خود تبعید کرد، یا از اقامت در محل مورد علاقه‏اش ممنوع، یا به اقامت در محلى مجبور ساخت، مگر در مواردى که قانون مقرر مى‏دارد .
اصل سى و چهارم: دادخواهى حق مسلم هر فرد است و هر کس مى‏تواند به منظور دادخواهى به دادگاه‏هاى صالح رجوع نماید . همه افراد ملت‏حق دارند این گونه دادگاه‏ها را در دسترس داشته باشند …
اصل سى و پنجم: در همه دادگاهها طرفین دعوا حق دارند براى خود وکیل انتخاب نمایند و اگر توانایى انتخاب وکیل را نداشته باشند باید براى آنها امکانات تعیین وکیل فراهم گردد .
اصل سى و ششم: حکم به مجازات و اجراى آن باید تنها از طریق دادگاه‏صالح‏وبه‏موجب‏قانون‏باشد .
اصل سى و هفتم: اصل، برائت است و هیچ کس از نظر قانون مجرم شناخته نمى‏شود، مگر این که جرم او در دادگاه ثابت‏شود
اصل سى و هشتم: هرگونه شکنجه براى گرفتن اقرار و یا کسب اطلاع ممنوع است، اجبار شخص به شهادت، اقرار یا سوگند، مجاز نیست و چنین شهادت و اقرار و سوگندى فاقد ارزش و اعتبار است …
اصل سى و نهم: هتک حرمت و حیثیت کسى که به حکم قانون دستگیر، بازداشت، زندانى یا تبعید شده به هر صورت که باشد، ممنوع و موجب مجازات است .
در اینجا به اختصار به مبانى عقلى و شرعى این اصول اشاره مى‏کنیمادامه در شماره ۴۳۱

در مورد اصول سى و دوم و سى و سوم باید گفت که تبعید فرد و اجبار به اقامت در محل خاص و یا دستگیرى و بازداشت او، خلاف آزادى اشخاص است; زیرا محروم ساختن افراد از حقوق طبیعى و خدادادى، نوعى ظلم و تعدى به حقوق آنهاست که بدون رضایت آنها شرعا جایز نیست، مگر این که چنین کارى با رعایت مصالح اهم اجتماعى و با اذن حاکم شرع انجام گیرد که در این صورت جایز است; به همین جهت در هر دو مورد، موارد قانونى استثنا شده است .
در مورد اصل سى و چهارم; یعنى حق دادخواهى باید گفت که حکومت اسلامى موظف به فراهم کردن ابزارهاى لازم جهت اقامه قسط و اجراى عدالت در جامعه است . قرآن کریم فلسفه ارسال رسل و انزال کتب را برقرارى قسط و عدالت در جامعه دانسته است . (۲۰) بنابراین، حکومت دینى نمى‏تواند نسبت‏به حقوق مردم بى‏تفاوت باشد . یکى از ابزارهاى اصلى براى بسط عدالت و استیفاى حقوق مردم تشکیل دادگاه‏هاى صالح جهت دادخواهى مظلومین است .
در مورد اصل سى و پنجم; یعنى حق انتخاب وکیل باید گفت که این حق، از لوازم حق دادخواهى و دفاع از حق است; اگر حق دادخواهى، حق مسلم افراد مى‏باشد، با توجه به این که بسیارى از مظلومان و شاکیان، یا آگاهى لازم نسبت‏به قوانین و مقررات مربوطه ندارند و یا در صورت آگاهى، قدرت استدلال و سخن گفتن در دفاع از حق خود را ندارند، این حق باید به آنها داده شود که با انتخاب نماینده‏اى که هم به قوانین مربوطه آگاهى دارد و هم توانایى سخن گفتن را دارد به احقاق حقوق خود بپردازند . از این گذشته بر اساس احکام فقهى هر کس مى‏تواند در همه امور مربوط به خویش – جز موارد خاص – وکیل بگیرد و انجام کارهاى خود را به او بسپارد . بر اساس استدلال بالا، اگر کسى به هر دلیلى خود توانایى دفاع از حق خویش را ندارد و از طرف دیگر تمکن مالى لازم براى گرفتن وکیل ندارد، حکومت، موظف است امکانات تعیین وکیل را در اختیار او قرار دهد; زیرا فراهم نمودن زمینه‏هاى بسط عدالت و احقاق حقوق و رفع تبعیض و ظلم از وظایف اصلى حکومت‏دینى‏است .
در باب وکالت‏براى دادخواهى روشن است که تمام احکام وکالت‏شرعى، مانند جواز عقد، امکان عزل از طرف موکل و انعزال وکیل با مرگ موکل و یا عزل وکیل در زمان اطلاع و … را خواهد داشت .
به موجب اصل سى و ششم، افراد حق دارند احکام یا اجراى احکام را در صورتى که توسط دادگاه صالح و به موجب قانون نباشد، رد کنند . این اصل، حق شکایت از دادستان و قاضى را – که ممکن است از حدود خود تجاوز کرده و یا بدون صلاحیت و یا بیش از مجازات تعیین شده در قانون، حکم کرده باشند – به اشخاص مى‏دهد و این قبیل دعاوى، قابل رسیدگى است .
اصل سى و هفتم، بیانگر این است که تا وقتى مجرم بودن شخص در دادگاه صالح به اثبات نرسیده باشد از نظر قانون، مبراى از جرم تلقى مى‏گردد، و با توهم، گمان و بدبینى، نمى‏توان شخص را مجرم شمرد . مبناى این اصل، استصحاب است; زیرا طبق اصل استصحاب چیزى که قبلا مورد یقین بود، به صرف شک نمى‏توان از آن دست‏برداشت و با توجه به این که پیشینه همه افراد عدم ارتکاب جرم خاص است، در صورت شک در ارتکاب، باید بر اساس همان یقین سابق حکم کرد . علاوه بر این، اصاله الصحه که یک اصل مسلم فقهى مى‏باشد، بیانگر این است که فعل و یا قول شخص، تا موقعى که دلیل روشنى بر زشت و ناروا بودن آن نیست، باید به نحو نیکو توجیه گردد و بر عنوان نیکو و پسندیده حمل گردد . قرآن کریم نیز ما را از سوء ظن و بدگمانى نسبت‏به دیگران ممنوع ساخته است . (۲۱)
از این گذشته دستگیرى و بازداشت و یا مجازات اشخاص، نوعى دخالت در حریم آزادى آنها و ایجاد محدودیت‏برایشان و واداشتن آنان به کارى بر خلاف رضایتشان و نیز ایذا و آزار نسبت‏به آنهاست، که نوعا جایز نیست .
در مورد اصل سى و هشتم، باید گفت از جهت فقهى و حقوقى، اقرار و سوگند و یا شهادت شخص در صورتى اعتبار و ارزش دارد که در حالت کاملا طبیعى، با اراده و اختیار و بدون هیچ اجبار و فشار صورت گیرد . دلیل این امر، روایات متعددى است که اکراه بر این امور را باعث‏بى‏اعتبار شدن آنها مى‏داند، که یک نمونه آن «حدیث رفع‏» است .
اما نکته دیگرى که در این اصل آمده است ممنوع بودن شکنجه براى کسب اطلاع است; کسب اطلاع موضوعى است جدا از اقرار; در این که براى کسب اطلاع، شکنجه، ایذا و اذیت ممنوع است، شکى نیست، اما نکته مهم این است که آیا این ممنوعیت‏به نحو مطلق مى‏باشد یا این که در پاره‏اى از موارد، این ممنوعیت‏برداشته مى‏شود؟ این مساله دیگرى است که مجال بحث آن در اینجا نیست .
اصل سى و نهم، به یک حق دیگر انسانى توجه مى‏دهد که شخصیت همه افراد محترم بوده و آبرو و حیثیت مردم چون جان و مالشان احترام دارد و کسى حق ندارد به آبرو و حیثیت افراد تعدى کند و این کار جرم محسوب مى‏شود و قابل تعقیب و مجازات است، تا آنجا که حتى در جریان رسیدگى به اتهام افراد در دادسراها و محاکم در هیچ مرحله‏اى نمى‏توان به کسى توهین و هتک حرمت نمود . کسى که به حکم قانون دستگیر، بازداشت‏یا حتى محکوم به زندان یا تبعید شده در همان حدى که قانون اجازه داده با او برخورد مى‏شود و به هنگام دستگیرى یا در مدت بازداشت که هنوز تکلیف متهم روشن نیست، کسانى که با متهم سر و کار دارند به هیچ صورتى نمى‏توانند حرمت و حیثیت او را بشکنند و نیز در زمانى که محکوم به زندان یا تبعید شده و دوران محکومیت‏خود را مى‏گذراند نباید مورد اهانت قرار گیرد .
در اصول دیگر قانون اساسى نیز مواردى دیده مى‏شود که مربوط به امنیت قضایى است; مثلا در اصل ۱۶۵ آمده است:
«محاکمات، علنى انجام مى‏شود و حضور افراد بلامانع است، مگر آن که به تشخیص دادگاه، علنى بودن آن منافى عفت عمومى یا نظم دادگاه باشد، یا در دعاوى خصوصى، طرفین دعوا تقاضا کنند که محاکمه علنى نباشد .»
علنى بودن محاکمات، تضمینى است‏براى سلامت جریان دادرسى و عدم تخطى از قانون . علاوه بر این، اعتماد عمومى را نسبت‏به قوه قضائیه براى احیاى حقوق مردم، افزایش مى‏دهد و نیز هشدارى است‏براى همه کسانى که از جرایم و مجازاتهاى آنها مطلع مى‏شوند که در نهایت همه اینها سلامت و امنیت قضایى جامعه را به دنبال خواهد داشت .
در اصل ۱۶۶ آمده است:
«احکام دادگاه‏ها باید مستدل و مستند به موارد قانونى و اصولى باشد که بر اساس آن، حکم صادر مى‏شود .»
یا در اصل ۱۶۸ آمده است:
«رسیدگى به جرایم سیاسى و مطبوعاتى، علنى است و با حضور هیات منصفه، در محاکم دادگسترى صورت مى‏گیرد .»
یا در اصل ۱۶۹ آمده است:
«هیچ فعل یا ترک فعلى به استناد قانونى که بعد از آن وضع مى‏شود جرم محسوب نمى‏شود .»
یا در اصل ۱۷۱ آمده است:
«هرگاه در اثر تقصیر یا اشتباه قاضى در موضوع یا در حکم یا در تطبیق حکم بر مورد خاص، ضرر مادى یا معنوى متوجه کسى گردد، در صورت تقصیر، مقصر طبق موازین اسلامى ضامن است و در غیر این صورت، خسارت به وسیله دولت، جبران مى‏شود و به هر حال از متهم اعاده حیثیت مى‏گردد .»
همه این اصول مى‏تواند تضمین کننده امنیت قضایى باشد و در صورت رعایت این اصول، جامعه، از امنیت قضایى مطلوبى برخوردار خواهد شد .
ما در اینجا در شرح و تفسیر اصول حقوق ملت‏به همین مقدار بسنده مى‏کنیم و به خاطر پرهیز از اطاله، از شرح و تفسیر اصول دیگر صرف نظر مى‏کنیم .
پى‏نوشت:
۱) مدرس حوزه و عضو هیات علمى دانشگاه علوم پزشکى بابل، محقق و نویسنده .
۲) مرتضى مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، قم، چاپ سى و یکم، ۱۳۸۰، ص ۱۴۴ .
۳) عبدالکریم سروش، مجله کیان، ش ۲۶ .
۴) حدید/۲۵ .
۵) ر . ک .: نهج‏البلاغه، خطبه ۳۴ و ۲۱۶ و نامه ۱۹ و ۵۰ و ۵۳ و حکمت ۳۹۹; رساله الحقوق; محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج ۳، کتاب الایمان و الکفر، باب اخوه المؤمنین بعضهم لبعض .
۶) نساء/۱۴۷: «لا یحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم‏» یعنى: خداوند بلند کردن صدا به بدى گفتار را دوست نمى‏دارد، مگر این که کسى مظلوم واقع شود .
۷) نساء/۷۸ .
۸) حجرات/۱۳ .
۹) متقى هندى، کنز العمال، ج ۲، ص ۸۵، حدیث ۵۶۵۲ .
۱۰) روم/۲۲ .
۱۱) مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ایران، انتشارات صدرا، چاپ بیست و هفتم، ۱۳۷۸، صص ۶۸ – ۶۲ .
۱۲) صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، ص ۶۹۰ .
۱۳) مصاحبه امام خمینى رحمه الله با مجله آلمانى، صحیفه نور، ۱۶/۸/۵۷ .
۱۴) حجرات/۱۲ .
۱۵) ناصر مکارم شیرازى و دیگران، تفسیر نمونه، چاپ پنجم، ۱۳۶۸، ج ۲۲، صص ۱۸۸ – ۱۸۷ .
۱۶) بقره ۲۵۶ .
۱۷) سید محمدحسین طباطبایى، المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوى همدانى، انتشارات دار العلم، چاپ سوم، ۱۳۶۲، ج ۴، ص ۲۴۴ .
۱۸) نحل/۱۲۵ .
۱۹) براى مطالعه بیشتر در ارتباط با آزادى عقیده و مذهب و پاسخ به اشکالات وارده در این خصوص، ر . ک .: عباس نیکزاد، مجله رواق اندیشه، شماره‏هاى ۱۸ و ۱۹ .
۲۰) حدید/۲۵ .
۲۱) حجرات/۱۲ .

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا