
فریدون مغانلو،تقدیم می کند
سحر ، عازم شدم سوی مغازه
خریداری کنم در سال تازه /
به قیمتها چو کردم من نگاهی
گمان کردم نوشتند اشتباهی/
چوپرسیدم زبقال علتش را
نشانم داد اخم صورتش را/
بگفتا خواب هستی یانه بیدار
مشو نارحت از من ای خریدار/
گرانی همچو دشمن درکمین است
ازاین پس حال روز تو همین است/
گذشت آن روزها وجنس ارزان
برو برخانه ات با دست لرزان/
نمی باشد اگر مال و منالت
شوی شرمنده اهل و عیالت/
خدایا گر کسی بیمار باشد
جوانی یا اگر بیکار باشد/
کند آیا چگونه زندگانی
بود دشمن تر از دشمن گرانی/
کجا آخر کشیده کار مردم
چه کس شد باعث آزار مردم/
بود هرروز ، بحث اقتصادی
ندارد حاصلی جز نامرادی /
تحمل بیش از این دیگر نشاید
ز دست هیچکس کاری نیاید/
اگر چه ما قناعت پیشه هستیم
ولی همواره در اندیشه هستیم/
مدیران را بگو هشیار باشند
به چشم باز ، پای کار باشند/
بساط رانت بازی را بچینند
که این اشرار مفسد درکمینند/
شده یک عده مانند قناری
اسیر پنجهٔ بازِ شکاری/
اگر باشد وطن همواره ایمن
نباشد گارگر تهدید دشمن/
همین قومی که اهل احتکارند
همیشه درپی جمع دلارند/
همینان دشمن ایران زمینند
به ظاهر مسلم اما ضد دینند/
به لب دارم همیشه این دعا را
خداوندا خودت دریاب مارا .

رضا قاسمپور