
تجاوز به زنان بدترین نوع شکنجه در تاریخ است.
بنظر شما در دست گرفتن پرچم کشورهای متجاوز وپشتیبانی از آنها توسط افراد خود فروخته نوعی حمایت از چنین جنایات جنگی و بی اعتنایی به همه شاخصهای انسانی نیست
گرچه از بدو تاریخ تجاوز به زنان بویژه در جنگها و پیروزی یک جبهه, این عمل نوعی پاداش برای سربازان و نیروهای نظامی، که همگی از مردان تشکیل شده بودند، میبود و شوربختانه هنوز میباشد. مردانی که دست به چنین کاری میزنند، خود را در اوج پیروزی و این کار را نشانه قدرت و تنها برای لذت جنسی انجام میدهند، اگرچه بظاهر برای تحقیر دشمن بشمار میرود. زنان اسیر که قدرت مقابله با مردان جنگی و سربازان مسلح و ورزیده را ندارند، بدون کوچکترین نقشی در جنگهای خانمانسوز در اوج ناتوانی جسمی وحشیانه مورد اینگونه شکنجه های جسمی قرار میگیرند. این تجاوزگران مادون اهریمن هرگز آنی به سرنوشت این دختر و یا زن و زندگی و آینده او نمی اندیشند. اینگونه جنایتکاران جنگی را باید به زندانهای بیماران روانی و مراقبتهای ویژه فرستاد، تا جامعه و بویژه کودکان و زنان
برای همیشه از وجود چنین هیولاهای انسان نما ایمن بماند.
در حالیکه دردهای فیزیکی پس از تجاوز غالبا بسرعت التیام می یابند، دردهای روحی این تجاوزات پس از این نوع شکنجه تازه آغاز میشوند. زنان و دختران مورد تجاوز در اکثر موارد این موضوع را از جامعه پیرامون خود پنهان نگاه میدارند ولی تا دم مرگ با پیامدهای آن کابوس تکان دهنده درگیر خواهند بود. این کابوس شوم شبها بسراغ آنان می آید و آنها در حالیکه از ترس خیس عرق هستند با فریاد از خواب میپرند و اشک میریزند.
آنها از بدن خود در حالت های وخیم متنفر میشوند و با جاذبه های زنانه خود در جنگ هستند. از مردان ترس داشته و در تنهایی اگر بناگهان با مردی برخورد کنند، ترس بر آنان چیره میگردد و بشدت رفتار غیرعادی از خود نشان میدهند. هرگز احساس امنیت نمیکنند و در برابر لمس شدن واکنشهای بسیار خشنی نشان میدهند، حتی در مواردی از مردان گریزان هستند. در بسیاری از موارد از همآغوشی با یک مرد حتی شوهر و عشق خود اکراه و ابا دارند و گاهی در همان لحظه آن صحنه تجاوز ذهنشان را بخود مشغول میکند.
زندگی زنانی که مورد تجاوز قرار گرفته اند در جوامع سنتی همواره عذابی دردناک است. مردان به آنها نگاه جنسی داشته و از ازدواج با چنین زنانی پرهیز میکنند. از آنجاییکه این قربانیان این صحنه را همواره در درون ذهن خود آگاهانه و یا ناآگاهانه داشته و در کردار آنان جریان دارد، در تربیت کودکان خود و بویژه دختران خود روشهای متمایزی اتخاذ میکنند که میتوان ادعا کرد که این تجاوزات در مواردی حتی بر روی نسل بعدی نیز تاثیر میگذارد.
در مواردی نیز فرد قربانی خود را مجازات کرده و دست به خودکشی میزند و یا آسیبهای جدی بخود میزند.
در پایان یادآور میشوم که ما انسانهای عصر حاضر و بویژه مردان باید با تلاش های گسترده و روشنگری در این موارد و آگاه کردن جامعه از پس آمدهای اینگونه جنایات سهم خود را در این موضوع پرداخت کنیم. باید قاطعانه گفت که اگر در جامعه ایی در این مورد روشنگری لازم انجام گرفته و حساسیت مردم در این موارد بالا برده شود تعداد افراد متجاوز در آن جامعه بسرعت کاهش پیدا میکند.
اما در ارتش های متجاوز موضوع بگونه ایی دیگر است و گویانظامیان بعلت داشتن قدرت وعدم پاسخگویی واینگونه کردار اهریمنی به بیانی سیستماتیک تشویق هم میشوند.
*اما پرسش مهم این جاست که در دست گرفتن پرچم کشورهای متجاوز وپشتیبانی از آنها توسط افراد خود فروخته نوعی حمایت از چنین جنایات جنگی و بی اعتنایی به همه شاخصهای انسانی نیست