
۲۰ ام دیماه ، روزشهادت میرزا تقی خان امیر کبیررا گرامی میداریم
امروز یکصد وهفتادمین سالروز قتل امیرکبیر است، قهرمان تمام عیاری که طی حدود چهار سال صدارت، خدمات شایسته و فراوانی به ملت و حکومت کرد.
امیرکبیر سمبل مبارزه با ستم و زیادی خواهی های شاهزادگان و آقازاده های زمان قاجاربود . او برای عدالت تا پای جان ایستاد ودر آخر در حمام فین کاشان در تاریخ ۲۰ دی ماه به دستور شاه قاجار به شهادت رسید.
میرزا تقی خان امیرکبیر، آشپززاده و خدمت کار قائم مقام فراهانی گرچه به ظاهر از مردم محروم و فرودست ایران بود، ولی این امتیاز را داشت که در جمع یکی از بهترین و اصیلترین خاندان آن روز ایران تربیت شود. هم خواستههای توده مردم را میدانست و هم با افکار بزرگان مملکت آشنا بود. رنج و زحمت مردم را تجربه کرده و رفاه سردمداران را به چشم خود دیده بود. او با لیاقتی که از خود نشان داد، در کنار فرزندان قائم مقام آموزش دید. ازاین رو، هرگز به مردمش خیانت نکرد و مصلحت آنان را بر همه چیز مقدم داشت. او افزون بر ویژگیهای دینی، مدیری کاردان، سیاست مدار، میهن پرست و مردم دوست و مردی از جنس مردم، با اندیشهای در خدمت مردم بود.
پدر محمد قربان در خانه قائم مقام فراهانی آشپزی میکرد. محمدتقی با فرزندان قائم مقام بزرگ شد سپس زیردست قائم مقام، منشی گری آموخت و در علم و ادب پرورش یافت و محرم اسرار شد پس از طی مراحل پیشرفت و ترقی علمی و سیاسی سرانجام در اوایل سلطنت ناصرالدین شاه به مقام صدرات برگزیده شد و اولین صدراعظم او طی ۲۸ مهر ۱۲۲۷ خورشیدی تا ۲۲ آبان ۱۲۳۰ خورشیدی بود؛ مدت کوتاه صدارت امیرکبیر ۳۹ ماه (سه سال و سه ماه) بود، اما پر از اقدامات و اصلاحات مهمی و ماندگار که از او چهرهای برجسته در تاریخ ایران و جهان به جا گذاشت.
اصلاحات داخلی در زمینه اعتلای فرهنگ، تنظیم اقتصاد و تطهیر عرصه سیاست کشور، اقدام در جهت احیای دین و بسط عدالت در سطح جامعه، مبارزاتش در جهت قطع نفوذ اجانب و استعمارگران، و حفظ استقلال و تمامیت ارضی کشور، ریشه کن نمودن فقر که طی سه سال و اندی صدارت میرزا تقیخان امیر کبیر انجام گرفت، همه ی قابل تحسین است.
امیرکبیر اقدامات فراوانی در دوره کوتاه صدارت خود به شرح زیر نمود:
تأسیس دارالفنون
نشر علوم جدید
ترویج صنایع جدید
فرستادن ایرانیان به خارج برای تحصیلات و تدریس در ایران
ترویج ترجمه و انتشار کتب علمی
ایجاد روزنامه و انتشار کتب
مبارزه با فساد «که چون مرضی مزمن در همه ی شئون زندگانی ایران رخنه کرده بود»
تقویت بنیه اقتصادی کشور
استخراج معادن
بسط کشاورزی و آبیاری
توسعه تجارت داخلی و خارجی
کوتاه کردن دست اجانب در امور کشور
تعیین مشی سیاسی معینی در سیاست خارجی
اصلاح امور مالی و تعدیل بودجه
ایجاد امنیت و استقرار دولت
تنظیم و سر و سامان دادن به قشون ایران
ایجاد کارخانههای اسلحهسازی
اصلاح امور قضایی
تأسیس چاپارخانه
تاسیس بیمارستان و…
اقدامات انقلابی و ملی امیرکبیر، قهرمان مبارزه با استعمار، سبب شد که درباریان فاسد و خودخواه، از او سعایت کردند سرانجام دشمنی امثال آقاخان نوری و مهدعلیا و… و نادانی ناصرالدین شاه باعث شد تا در ۲۰ محرم ۱۲۶۸ هجری قمری، امیرکبیر از صدارت معزول شود و در ۲۵ محرم از امارت نظام و از تمام مشاغل دولتی برکنار و چند روز بعد به کاشان تبعید شود. ودستور قتل امیر کبیر را از ناصرالدین شاه خودکامه گرفتند و وی را در حمام فین کاشان به شهادت رساندند.
روزى که امیرکبیر به شدت گریست
سال ۱۲۶۴ قمرى، نخستین برنامهى دولت ایران براى واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در ان برنامه، کودکان و نوجوانانى ایرانى را آبلهکوبى مىکردند. اما چند روز پس از آغاز آبلهکوبى به امیر کبیر خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمىخواهند واکسن بزنند.
بهویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان مىشود.
هنگامى که خبر رسید پنج نفر بعلت ابتلا به بیمارى آبله جان باختهاند، امیر بىدرنگ فرمان داد هر کسى که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور مى کرد که با این فرمان همه ی مردم آبله مىکوبند.
اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانى مردم بیش از ان بود که فرمان امیر را بپذیرند. شمارى که پول کافى داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبى سرباز زدند. شمارى دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان مىشدند یا از شهر بیرون مىرفتند.
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در همه یى شهر تهران و روستاهاى پیرامون ان فقط سىصد و سى نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزى راکه فرزندش از بیمارى آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به پیکر کودک نگریست و آنگاه گفت:
ما که براى نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده مىشود. امیر فریاد کشید:
واى از جهل و نادانى، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست دادهاى باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمىگردد، این پنج تومان رابه صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالى را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند. روى صندلى نشست و با حالى زار شروع به گریستن کرد. در ان هنگام میرزا آقاخان وارد شد.
او در کمتر زمانى امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالى از بیمارى آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتى گفت:
میرزا آقاخان عجب، من تصور مىکردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین هاىهاى مىگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، ان هم به اینگونه، براى دو بچهى شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.
امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آن چنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیر اشکهایش را پاک کرد و گفت: خاموش باش. تا زمانى که ما سرپرستى این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزا آقاخان آهسته گفت: ولى اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند.
امیر با صداى رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانى مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع مىکنند. تمام ایرانىها اولاد حقیقى من هستند و من از این مىگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
روحش شاد