
بررسی ابعاد مختلف دولت رفاه
تاریخچه پیدایش،فراگیری وافول دولت رفاه درجهان،وضعیت امروزی آن و بررسی دیدگاه های مخالفین و موافقین آن

دولت رفاه روشی از حکومت است که در آن دولت ها یا گروهی تثبیت شده از نهادهای اجتماعی امنیت اقتصادی پایه را برای شهروندان خود فراهم می کنند. اگرچه درست است که دولت تقریبا هیچگاه مقرون به صرفه ترین عامل برای ارائه این نوع برنامهها نیست، با این حال دولت تنها سازمانی است که می تواند به طور بالقوه از همه شهروندان خود مراقبت کند، بدون اینکه مجبور شود این کار را به عنوان بخشی از دستور کار دیگری انجام دهد. اداره یک دولت رفاهی مملو از مشکلات است، اما اداره کشوری که بخش بزرگی از جمعیت آن برای به دست آوردن غذا، تحصیل و برخورداری از مراقبت های لازم برای بهبود وضعیت شخصی خود در تقلا هستند نیز دشوار است.
ضرورت و اهداف پژوهش
دولت رفاه (Welfare state) دولتی است که تامین نیازهای رفاهی و بهبود سطح رفاه عمومی جامعه خود را به عنوان یک وظیفه قانونی تصویب و مورد پیگیری قرار می دهد. این موضوع به معنی اتخاذ سیاست های سنجیده و هوشمندانه ای در زمینه تامین دست کم حداقل استانداردهای زندگی برای همه و ارتقای برابری در فرصت های اجتماعی و اقتصادی است. معمولا در این نظام اقتصادی، دولت وظیفه دارد که تمام یا سطحی از امکانات بهداشتی درمانی، بیمه های بیکاری و بازنشستگی، تامین مسکن و خدمات آموزشی و مانند آن را از زمان تولد تا مرگ برای همه شهروندان تامین کند. پرداختن به مقوله رفاه اجتماعی در راستای گسترش عدالت اجتماعی از اهداف عده دولت هاست و یکی از مسائل محوری در هر برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. لذا آشنایی با این نوع از دولت و ابعاد مختلف آن می تواند به ایجاد یک مکانیسم رفاهی مطلوب در کشور منجر شود. از همین رو پژوهش حاضر به بررسی تاریخچه پیداش، فراگیری و افول دولت رفاهی در جهان، وضعیت امروز آن و دیدگاه های مخالفین و موافقین آن پرداخته است.
تاریخچه پیدایش، فراگیری و افول دولت رفاه در جهان
دولت های رفاه به شکل مدرن در قرن بیستم پدیدار شدند. هرچند که از قرن ها پیش، تامین سطوح مشخصی از رفاه در دستور کار دولت های مختلف قرار داشته است، اما مشخص نبودن زمینه های رفاهی یا عدم تعریف ضوابط در این زمینه ها باعث تمایز این دولت ها از تعریف امروزی دولت رفاه می شود. نخستین نمونه مشابه به دولت های رفاه معاصر در زمان بیسمارک (نخستین صدراعظم آلمان) پدید آمد. بیسمارک، با اعطای بیمه اجتماعی به کارگران، امیدوار بود که نگرانی دولت در مورد رفاه آنان را نشان دهد. او این مستمری ها را به جای اختیارات سیاسی به مردم می داد، به این ترتیب امکانات رفاهی به عنوان مبادله ای در ازای اختیارات شهروندی به مردم پیشنهاد شد.
دولت رفاه به معنای امروزی برای نخستین بار در کشورهای اسکاندیناوی پایه ریزی شد. در این کشورها رانت های توزیعی و نظام بازار خالص به مرور حذف و سیاست های توزیع برابر ثروت زمینه چینی شد. طیف وسیعی از برنامه های دولتی مانند بیمه عمر و مزایا برای همه شهروندان، مشخصه اصلی نظام اقتصادی کشورهای اسکاندیناوی به شمار می آمد.
شکوفایی دولت رفاه تا حدود دهه ۱۹۷۰ ادامه داشت؛ اما دیری نپایید که با آغاز بحران های اقتصادی، رکود اقتصادی، افزایش بیکاری و فشارهای پولی و تورمی در آمریکا و اروپا دچار افول شد. بحران دهه هفتاد، برنامه های دولت رفاه را نیز زیر سوال برد. به این ترتیب دخالت دولت در اقتصاد و کنترل دولتی کم کم کاهش یافت و شرکت های چندملیتی و بنگاه های غیردولتی جایگزین آن شدند و خصوصی سازی رشد یافت. علت این امر آن بود که در پس دولت رفاه نگاه و بینش روشنی وجود نداشت؛ در حالی که نگرش نئو لیبرال که منتقد دولت رفاه بود به سرمایه داری اتکا داشت.
دولت رفاه در جهان امروز
امروزه دولت های رفاه با اصلاحات بسیاری نسبت به دوران پیدایش خود همراه شدند. از جمله این اصلاحات تمرکز بیشتر بر خصوصی سازی و عدم دخالت دولت در بازارهایی است که بخش خصوصی قادر و مایل به حضور در این بازارهاست؛ اصل مهمی که در قرن بیستم توسط بسیاری از دولت ها نادیده گرفته می شد و منجر به بروز ناکارایی های بسیاری می شد.
بررسی ها نشان دهنده این امر هستند که دولت در کشورهای اروپای مرکزی و شمالی بیش از بقیه کشورهای غربی در اقتصاد نقش دارد و عمده این ایفای نقش همان سیاست های رفاهی این دولت هاست که حتی امروزه نیز توسط این دولت ها پیگیری می شود؛ اما پس از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۷ که برخی منتقدین دلیل بروز آن را همین مداخله دولت ها در اقتصاد می دانند، بسیاری از این کشورها نسبت به سیاست های اقتصادی خود تجدیدنظر کرده و سیاست های رفاهی خود را کاهش دادند. حتی سیاستمدارانی که حاضر به تغییر رویه نشدند، در بسیاری از این کشورها توسط آرای مردمی از قدرت کنار گذاشته شدند. بسیاری روی کار آمدن سیاستمداران راست گرای افراطی چون دونالد ترامپ در ایالات متحده و بوریس جانسون در انگلستان را نیز در پی همین تغییر رویکرد عمومی جوامع غربی می دانند.
مخالفت ها و موافقت ها
در این بخش به بررسی دیدگاه های مخالفین و موافقین این شیوه حکمرانی پرداخته می شود:
مخالفین
مخالفت ها با دولت های رفاه را می توان در دو دسته کلی طبقه بندی کرد:
- گروه نخست مخالفین، دخالت دولت ها در اقتصاد و جامعه اند که از نظر فلسفی دولت را شر مطلق دانسته و حضور و لزوم وجود آن را صرفا در موارد بسیار محدودی جایز می دانند. این گروه که در میان مکاتب اقتصادی تحت عنوان مکتب اتریشی شناخته می شوند؛ در ادامه مخالفت با چپ گرایان، دولت های رفاه را نیز سطحی از سیاست های سوسیالیستی می دانند و معتقدند دولت ها از اساس حق مداخله در مسائل اقتصادی و اجتماعی را نداشته و باید به آزادی های افراد احترام بگذارند. در همین راستا مالیات ستانی های انبوه و هزینه کرد این مالیات ها بدون رضایت صاحبان واقعی این منابع را نمونه بارز نقض حقوق مالکیت و آزادی های فردی افراد می دانند. این طیف، از اساس، دولت را ناکارآمدتر از اشخاص دانسته و معتقدند که دولت ها برای منابعی که مالکیت آن ها مال خودشان نیست، عقلایی تصمیم گیری نمی کنند و تخصیص بهینه محقق نخواهد شد. به علاوه که از دید این دسته از منتقدین، سیاست های رفاهی موجب کاهش انگیزه های فعالیت های مولد در جامعه و افزایش انگیزه ها به سمت دریافت رانت های رفاهی بیشتر می شود که این مسئله نیز به مانند مالیات ستانی، سرکوب گر رشد و سرمایه گذاری است؛
- گروه دوم از اساس با دخالت دولت در اقتصاد مشکلی ندارند و دولت را ماهیتا شر مطلق نمی دانند، اما دغدغه اصلی آن ها چگونگی و چرایی این دخالت هاست. به باور آن ها دولت هایی می توانند سیاست های رفاهی بهینه و مطلوب جامعه را پیاده کنند که دو شرط را داشته باشند. اولا در یک نظم دسترسی باز (ساختار دموکراتیک و رقابتی) روی کار آمده باشند. دوما در زمینه هایی که بخش خصوصی قادر و مایل به حضور و پوشش نیاز بازار است ورود نکرده و دخالت در موارد شکست بازار نیز با سیاست های تنظیم گرانه و نه مداخله جویانه در راستای اصلاح سازوکارها باشد. این گروه که به مکتب فکری نهادگرایان نزدیک ترند، امروزه موردتوجه بسیاری از سیاستمداران و محافل سیاسی و اقتصادی هستند؛ چراکه رابطه ای معتدل میان دولت ها و میزان دخالت های آنان در اقتصاد را پیشنهاد می کنند؛
موافقین
این گروه که به طیف های چپ اقتصادی نزدیک تر هستند، مداخله سطح بالای دولت در اقتصاد را یک امر واجب و لازم دانسته و حتی دولت رفاه را پلی به سوی حکومت های سوسیالیستی و کمونیستی تلقی می کنند. این گروه معتقدند:
- فرصت های اقتصادی در جوامع به طور برابر توزیع نمی شوند، پس باید یک نظام باز توزیع منافع این ناکارایی را مرتفع کند؛
- حق مالکیت اشخاص بر دارایی ها و آزادی هایشان ناشی از یک پیمان اجتماعی است و این پیمان برای برقرار ماندن نیاز به کنترل پتانسیل بروز خشونت از راه توزیع منافع بدست آمده میان اقشار محروم تر اما دارای پتانسیل بروز خشونت بیشتر دارد؛
- تلقی یک حق همگانی برای دسترسی به حداقل های اولیه برای زیستن و رشد و پیشرفت، نسبت به طرح بحث خود اقدام و دولت رفاه را یک نمونه اولیه و ناقص از یک مدل ایده آل سوسیالیستی و در حد نهایت کمونیستی است.
از این رو به سیاست های محافظه کارانه دولت های رفاه منتقدند.
جمعبندی
دولت رفاه (Welfare state) دولتی است که تامین نیازهای رفاهی و بهبود سطح رفاه عمومی جامعه خود را به عنوان یک وظیفه قانونی تصویب و مورد پیگیری قرار می دهد. پرداختن به مقوله رفاه اجتماعی در راستای گسترش عدالت اجتماعی از اهداف عده دولت هاست و یکی از مسائل محوری در هر برنامه توسعه اقتصادی و اجتماعی محسوب می شود. امروزه به همگان ثابت شده که بشر همچنان تا رسیدن به امکانات و پیش نیاز های لازم برای روی کار آوردن یک نظام سرمایه داری خالص یا یک نظام کمونیستی ایده آل فاصله دارد، از این رو بسته به شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی هر کشور و با در نظر گرفتن نهادهای حاکم بر آن نظام ها، می توان نسخه ای تعدیل شده یا تشدید شده از دولت های رفاه را برای آن کشور پیشنهاد نمود تا ضمن مرتفع نمودن مسائل و بحران های کوتاه مدت، زمینه های تکامل بلندمدت به وضعیت مطلوب را فراهم آورد.منبع جامعه اندیشکده ها




