سرعت تحولات فرهنگی و سینمایی در این روزها خیلی بالا رفته است. چند روزی است که فیلم «مطرب» جدیدترین ساخته مصطفی کیایی بعد از پارهای از حواشی درباره اکران آن روی پرده رفت. «مطرب» در همین چند روز فروش عجیبی داشته و مرز میلیاردی را رد کرده است. سر و صدا و تبلیغات عجیبی هم برایش شده است. در این بین اکران این فیلم با انتقادات برخی رسانهها روبرو شده است که به آن میپردازیم.
پایگاه خبری موج مو نبوز به نقل از برترینها: چند نکته درباره فیلم «مطرب» که این روزها خیلی سروصدا به پا کرده است.
مطرب روایتگر زندگی یك خواننده كابارهای پیش از انقلاب اسلامی است؛ خوانندهای كه با وقوع انقلاب مانند دیگر خوانندههای كابارهای از صحنه كنار میرود، نه آنقدر شهرت و جایگاه دارد كه به كشورهای غربی برود و بشود خواننده لسآنجلسی و نه میتواند به فعالیت خود ادامه دهد؛ بنابراین میشود خوانندهای برای مراسمهای عقد و عروسی.
كارگردان سعی دارد اتفاقات زندگی این خواننده را به طنز بیان كرده و نشان دهد این طیف از خوانندگان كه با وقوع انقلاب بیكار شدهاند، به چه شغل و شرایطی روی آوردهاند. در واقع از فیلم این توقع میرود كه بخش فعالیتهای زیرزمینی این خوانندگان را به تصویر بكشد، اما فیلم تقریبا مسیر دیگری میرود و از استانبول و اتفاقات دیگری كه اگر بگوییم فیلم را لو دادهایم، سر در میآورد.
بفرمایید آبگوشت!
سرعت تحولات فرهنگی و سینمایی در این روزها خیلی بالا رفته است. شما فقط برای نمونه همین حوزه سینما را در نظر بگیرید. هنوز التهابات توقیف خانه پدری نخوابیده است که موج بعدی از راه رسید و عملا حواشی فیلم کیانوش عیاری را به حاشیه راند. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده و همین یک هفته قبل تیتر فرهنگی رسانهها درباره یک فیلم تازه از بند توقیف در آمده بود. در بین حواشی «خانه پدری» نام یک فیلم دیگر هم به چشم میخورد. رسانهها سخن از فیلمی میکردند که آن هم به پای خانه پدری سوخته است. واقعیت اما آنطور پیش نرفت که رسانهها فکر میکردند. حالا چند روزی است که فیلم «مطرب» جدیدترین ساخته مصطفی کیایی روی پرده رفته است. فیلمی که نام خودش و همسرش به عنوان سرمایهگذار دیده میشود. «مطرب» در همین چند روز فروش عجیبی داشته و مرز میلیاردی را رد کرده است. سر و صدا و تبلیغات عجیبی هم برایش شده است. همینها یعنی ما نباید از کنار این پدیده بیتفاوت عبور کنیم. همین هم شد که در این صفحه سراغ جدیدترین اثر مصطفی کیایی برویم.
حضور بازیگری چون پرویز پرستویی، كارنامه قابل اعتنای مصطفی كیایی در سینمای كمدی اجتماعی، عنوان و موضوع و تیزرها و تبلیغات فیلم و تعویق و توقف یك هفتهای در اكران و زمزمههایی كه درباره جلوگیری از نمایش فیلم وجود داشت، ظرفیتهای بالقوهای برای این میزان از كنجكاوی و توجه به «مطرب» است.
نمره بد در كارنامهای خوب
مصطفی كیایی در چند سال گذشته و با ساخت بعد از ظهر سگی سگی، حال و هوای تازهای را به سینمای ایران تزریق كرد و سراغ روایت برخی دغدغهها و مسائل و مشكلات اجتماعی با زبانی انتقادی و البته در قالبی كمیك و بامزه و روانی رفت. قبل از او كمتر پیش میآمد فیلمسازی در سینمای ایران، برای انتقاد از برخی مشكلات جامعه، لحن بامزه و كمیكی انتخاب كند، معمولا برای بیان چنین سوژههایی یا فیلمسازان ترجیح میدادند، روایت تلخ و تیرهای را به كار بگیرند و سراغ كمدی نروند و كمدیها هم كه غالبا در فضای هپروتی و سادهانگارانه و پیرامون مسائل خنثی روایت میشدند و چندان كاری به موضوعات و مسائل مهم جامعه نداشتند یا اگر هم چنین موضوعاتی را برای روایت انتخاب میكردند، فیلمنامهها چفت و بست درستی نداشت و ساختار فیلمها جذاب و اثرگذار نبود.
مطرب هم تقریبا به سیاق غالب فیلمهای كیایی ساخته شده و موضوعی جدی را در فضایی كمدی روایت میكند، اما فیلم نه موفق میشود همچون آثار خوب این فیلمساز، بستر زیرین و جدیاش را خوب پایهگذاری كند و بنا نهد و نه در ظاهر كمدی و پوسته بیرونی، ششدانگ و جذاب پیش میرود و بهجز لحظات مختصری، درمجموع نمیتواند خنده درست و حسابی از تماشاگر بگیرد. نه اینكه آگاهانه نخواهد، بلكه نمیتواند و درواقع انگار زورش نمیرسد بیشتر از اینها تماشاگر را بخنداند. بخشی از این ضربه به فیلم و فیلمنامه، به غمخواری بیش از حد نویسنده و فیلمساز، نسبت به سوژه و قهرمان فیلمش، ابراهیم برمیگردد و همین، روند كمدی فیلم را مختل میكند.
مطرب كه اساسا ایده كمدیاش را از انقلاب اسلامی به عنوان یك دگرگونی بزرگ سیاسی و اجتماعی میگیرد و پایه اولیه قصه و سرنوشت ابراهیم، خواننده كابارهای پیش از انقلاب را روی همین بنا میكند و از نمد همین نیش و كنایه هم كلاهی برای فیلمش میدوزد، تقریبا در همین حد باقی میماند و نان این اقبال و فروش گیشه را تا حدود زیادی از همین ایده میخورد. وگرنه قصه اگرچه در طول روایت میشود و پیش میرود، اما چندان منطقی نیست و روزنهها و سادهانگاریهای زیادی در فیلمنامه به چشم میخورد.
كاری كه كیایی در مطرب، به شكل ناقصی انجام میدهد، پیشتر در ضدگلوله، به بهترین شكل آن را انجام داده بود و آنجا به خوبی توانست، روند تغییر سرنوشت یك شخصیت و یك حرفه در پیش و پس از انقلاب را به تصویر بكشد.
فرهیختگان نوشت: پای «مطرب» چگونه به سینما باز شد؟
آیا سلیقه مردم ایران به سمت رحمان ۱۴۰۰، کلوپ همسران، تگزاس ۲ و مطرب رفته است؟ نفعبرندگان از چنین وضعیتی، مرتب سعی دارند القا کنند که مردم در شرایط سخت، برای فرار از بار مشکلات، به چنین چیزهایی رو میآورند و عدهای هم این حرف را باور کردهاند.
امان از بعضی شوخی ها
نمیخواهیم كاسه داغتر از آش باشیم و با طرح مواردی، راه را برای شكلگیری كمدی سخت كنیم. به هرحال كمدی و شوخیها، باید روی مسائلی متمركز شوند و برای رسیدن به مقصود و خنداندن تماشاگر، تا حدودی آغشته به بیپروایی باشند. دروغ چرا؟ بیشتر جوكها و لطیفههایی كه به آنها میخندیم، چندان تمیز و پاستوریزه نیستند. با این حال امكانش هست كه با رعایت ادب و با استفاده از ذوق و خلاقیت، راههای میانبری برای خنداندن بدون ابتذال، پیدا كرد.
كیایی یكی دو جایی سراغ استفاده از برخی ترانههای غیرمجاز رفت و آنها را در دیالوگهای بازیگران به كار گرفت، مثل آنجایی كه راننده سفارت ایران در تركیه و زیبا، با هم یكی به دو میكنند.
از كیایی انتظار میرفت خیلی بیشتر از این، چنین مسیری را پیش بگیرد كه هم بامزه و كمیك بود و كار را به یك موزیكال نرم نزدیك میكرد و هم میتوانست، آن ممنوعیت و محدودیت مضمونی و مورد اشاره فیلمساز را بدون ایجاد حساسیت، مطرح و تقویت كند.
چرا راوی؟
مطرب، قصهاش را سرراست و خطی تعریف میكند و ما در طول فیلم، زندگی ابراهیم را دنبال میكنیم. هرچند ایراداتی به فیلمنامه وارد است، اما خود فیلم به هرحال همین قصه نیمبندش را روایت میكند و دیگر نیازی به راوی و شنیدن صدای پرویز پرستویی (ابراهیم) روی تصاویر فیلم نبود. گویندگی او، بیشتر توضیح واضحاتی است كه در فیلم میبینیم و چیزی هم به قصه اضافه نمیكند.
حالا كه صحبت آقای پرستویی شد، اجازه دهید اشاره كنیم كه این استاد بازیگری اگرچه مثل همیشه، حضور مقتدرانهای در فیلم دارد، اما بازی او در نقش ابراهیم، با وجود برخی لحظات، با بهترین نقشآفرینیهای او فاصله دارد. دیگر بازیگران فیلم همچون مهران احمدی و محسن كیایی هم حضور ویژهای ندارند و الناز شاكردوست هم انگار بعد از چند فیلم و نقش متفاوت، یك استراحتی به خودش در بازیگری داده و هوای فیلمهای اولیهاش در سینما را کرده است.
آیا در عصر ابتذال به سر میبریم؟
آیا سلیقه مردم ایران به سمت رحمان ۱۴۰۰، کلوپ همسران، تگزاس ۲ و مطرب رفته است؟ نفعبرندگان از چنین وضعیتی، مرتب سعی دارند القا کنند که مردم در شرایط سخت، برای فرار از بار مشکلات، به چنین چیزهایی رو میآورند و عدهای هم این حرف را باور کردهاند. اما نه آنها که با این نوع آثار سر کیف میآیند، از طیفها و طبقات دردمند اجتماع هستند و نه لزوما نتیجه منطقی فشارهای روحی و اقتصادی بر اجتماع، سرخوشی و لاابالیگری است. تجربه هنر مردمی در تمام تاریخ ثابت کرده که میل ملتها در شرایط دشوار روحی به قهرمانهایی است که حق را به حقدار میرسانند نه رقص و شنگولی الکی و بیربط به حال و هوا و دغدغههایشان. اما دلیل محکمتر و واضحتر برای اینکه صدرنشین شدن کمدیهای روحوضی در جدولهای فروش، معنای رفتن مردم ایران به سمت این آثار را نمیدهد، چیزی نیست جز آمار.
آمارها میگویند در چند ماه گذشته از امسال، تعداد مخاطبان سینما کاهش چشمگیری نسبت به مدت مشابه خود در سال گذشته داشته است. مگر مردم در زمانه عسرت و مشکلات، نباید طرف سرگرمیهای فراموشیساز بروند؟ پس چرا این فیلمها بیشتر شدهاند و مخاطبان سینما کمتر؟ صعود هر چه بیشتر کمدیهای روحوضی در جداول فروش، یعنی هر سال تعداد بیشتری از مخاطبانی که کمدی روحوضی دوست نداشتهاند و جنس مورد نظرشان را هم در این سبد نمیدیدهاند، با سینمای ایران قهر کردهاند، نه اینکه مردم بیشتر به این نوع فیلمها تمایل پیدا کردهاند. بهطور مثال نگاهی به آمار بیشترین فیلمهای خارجی که توسط کاربران ایرانی اینترنت دانلود شده، نشان میدهد کمدی به هیچ عنوان بیشترین استقبال را نداشته است. با این وصف، آیا به عصر ابتذال وارد شدهایم؟ مبتذل شدن دورهای بهخصوص، لزوما به این معنا نیست که مردم یک کشور دستهجمعی کمهوش شوند و بهلحاظ عقلی و فرهنگی پسرفت کنند. اینکه تنها صدای گروههای کمبهرهتر از لحاظ فکری، فرهنگی و اجتماعی، امکان پژواک داشته باشد و هنجارها را همانها تعیین کنند، هرچند باقی مردم در دل راضی نباشند، همان معنای عصر انتظار را میدهد. به این معنا ابتذال متضمن یک نوع دیکتاتوری رندانه هم هست که با تقلب و بیاینکه بپذیرد در حال زور گفتن است، دارد زور میگوید و باقی صداها را خفه میکند.
دیکتاتوری ابتذال چگونه چتر میگستراند؟
کمدی روحوضی راحتترین نوع فیلمسازی است و خنداندن کسانی که به این نوع فیلمها میخندند، کمترین بهره از هنرمندی را میخواهد. اگر معیارهای زیباییشناختی بهطور صحیح حاکم باشند، سازندگان چنین آثاری دیگر نخواهند توانست صدرنشین جداول باشند. پس طبیعی است که آنها به هر ترتیب و با هر ابزار ممکن، تلاش کنند معیارها و هنجارها بهجای درست خود برنگردند. فرمول ساده «جمع کردن چند ستاره مشهور در یک فیلم، بهعلاوه مقداری رقص، متلک جنسی، لوکیشن خارجی و…» میتواند هر کماستعدادی که از مقداری رانت و امکانات در چنین فضایی بهرهمند باشد را سازنده فیلم صدرنشین جدول فروش کند؛ بهشرطی که فیلم خوب روی پرده نیاید و این معادله را بههم نزند.برخوردی که در عید نوروز امسال با فیلم غلامرضا تختی شد و اجازه نداد این فیلم حتی به حداقل فروشی که پتانسیل آن را داشت برسد، بهدلیل وحشتی بود که از بههم خوردن همان فرمول ساده وجود داشت.
غلامرضا تختی، فیلمی بیستاره بود و اگر خوب میفروخت، میتوانست تبدیل به الگویی برای فیلمسازی بدون ستاره و فروش بالا در سینمای ایران شود؛ چیزی که قاعده بازی را بههم میریخت و خیلیها را مجبور میکرد در زمین مهارتهای زیباییشناختی به رقابت با دیگران بپردازند. با اینحال، غلامرضا تختی فیلمی بود که به هر ترتیب ساخته شد؛ گرچه نهایتا در این چرخه بایکوتش کردند؛ اما دهها فیلم دیگر مثل آن هم بودند که در این فضا حتی نتوانستند جلوی دوربین بروند، دهها فیلمنامه در این فضا حتی نتوانستند از حصار ذهن نویسندههاشان خود را به زیر قلم آنها برسانند و دهها ایده دیگر حتی جرأت جرقهزدن هم پیدا نکردند. این معنای استبدادی است که عصر ابتذال میگستراند.
درباره فروش فیلم «مطرب» که صدرنشین جدول اکران سینمای ایران در این روزهاست، با علیرضا رئیسیان و خسرو معصومی گفتوگو کردیم. بهرغم فروش بالای مطرب و فیلمهایی نظیر آن، سینمای ایران در چند ماه ابتداییاش تا اینجای کار، نسبت به مدت مشابه خود در سال گذشته، مخاطبان بسیار کمتری داشته است و این نشان میدهد سلطنت کمدیهای روحوضی در سینمای ایران، پای خیلی از مخاطبان را از سالنها بریده است. «فرهیختگان» در گزارشی جداگانه به بررسی آماری تعداد مخاطبان در پاییز امسال نسبت به سال گذشته پرداخته بود. علیرضا رئیسیان پیشبینی میکند که وضع از این هم وخیمتر شود و خسرو معصومی که با پرویز پرستویی در «خرس» همکاری کرده بود، با لحن خاصی درباره فیلمی مثل مطرب ابراز تاسف میکند.
پرستویی «مطرب» یا پرستویی «خرس»
یک زمانی برخی کارگردانان سعی کردند برای سینمای ایران تماشاچی تربیت کنند، یک نوع تماشاچی که اگر زمان میگذارد و یک فیلم را نگاه میکند، وقتی از سینما بیرون آمد، فیلم روی او تاثیر گذاشته باشد و دنیای او همین فیلمهای جدی شود، ولی الان شرایط فرق کرده است و آن نوع فیلمسازان کم شدهاند. امروز تماشاچی ما همانند دهه 60 و 70 نیست. تماشاگر امروز علاقهمند به استار شده است، یعنی اگر فیلم شما استار نداشته باشد آن را تماشا نمیکند و موضوع برای تماشاچی مهم نیست، موضوع این است که نوید محمدزاده در این فیلم بازی میکند یا نه؟ اگر محمدزاده بازی میکند چشمبسته فیلم را نگاه میکنند. اگر مهران مدیری، رضا عطاران و… بازی میکنند، چشمبسته فیلم را نگاه میکنند. این خوب نیست. یک زمانی ما سر و دست میشکستیم که فیلم از تقوایی یا مهرجویی یا امثال آنها باشد. از بچههایی باشد که فکرهای نو دارند، ولی الان طرف میگوید کدام فیلم میخنداند و آن را نگاه میکند. مخاطبانی که در دهه 60 تربیت شده بودند، الان با سینما قهر کردهاند. اینها که فیلمهای اینچنینی را میبینند، اکثریت نیستند. از آن طرف این پرستویی که فیلم «مطرب» را بازی میکند، با آن پرستوییای که در فیلم «خرس» بازی میکند، زمین تا آسمان فرق دارد. رفیق ما به این سمت رفته است، پول همه را وسوسه میکند.
خندیدن به کدام بهانه؟
فیلم کمدی ساختن همانند «اجارهنشینها »که مهرجویی در آن سالها کار کرد، واقعا سخت است. باید فرد کاربلدی باشد. در فیلم مطرب حرفهای رکیک و جنسی وجود دارد، ولی در فیلم اجارهنشینها بهعنوان تماشاچی، شما یک فلسفه و جهانبینی از فیلمساز را نگاه میکنید و درعینحال دائم درحال خنده هستید. من خودم در سینما جلوی دهان همسرم را گرفتم چون زیاد میخندید. یا مثلا یک سال که من در جشنواره فجر فیلم «جایی در دوردست» را داشتم، میگفتند در سالن سینما صحرا، سقف پایین آمد و ببینید این چه فیلمی است که تماشاچی اینقدر میخندد؛ بعدا فهمیدم آن فیلم «مارمولک» بود. من میگویم اگر فیلم دانش این را داشته باشد که الکی مردم را نخنداند، فیلمی است که از دیدنش هم خجالت نمیکشید و فیلمساز هم کار شقالقمری کرده است و واقعا سخت هم هست. هم لیلی با من است و هم مارمولک اینچنین بودند. افرادی که در عرصه سینمای جدی کار میکردند، با فیلم میخندیدند و از اینکه میخندیدند احساس حقارت نمیکردند. من وقتی مارمولک را نگاه کردم خوشم آمد. خیلی سعی کردم این فیلم را نبینم ولی وسوسه شدم، ساعت 10 صبح رفتم سینمای سپیده بلیت بگیرم که گفتند تا ساعت چهار بعدازظهر فروخته شده است و نشد روی پرده ببینمش. بعدها فیلم را از کمال تبریزی گرفتم و دیدم. فیلم مفرحی بود. مطالبی داشت که واقعا خنده به لب میآورد و درعینحال آدم را با فیلم درگیر میکرد.
فیلمی که از تماشای آن خجالت نکشیم
یادم هست یک فیلم هنری در دهه 60، در زمان خود 60 میلیون فروخت. فروختن فیلمی مثل این، واقعا برای همه تعجببرانگیز بود. آن تماشاچی بهنظر من تماشاچی تربیت شده است. الان فیلمهایی همانند «زهرمار» ساخته میشود و فروش هم میکند. فقط تماشاچی از سالن بیرون میآید و با خود میگوید این چه بود که من نگاه کردم؟! خودش هم به خودش این را میگوید، اما ممکن است بار دوم هم با رفیق خود برود و نگاه کند؛ ولی آن تماشاچی که «زیر نور ماه» را نگاه میکند و بعد رفیق خود را میبرد، متفاوت است. نمونه خود من هستم که به آقای کیانوش عیاری گفتم این فیلم را نگاه کنید که فیلم خیلی خوبی است. گفت من این فیلمساز را دوست ندارم. گفتم این فیلم را در سینما ببین اگر بدت آمد بیرون سینما با من حرف نزن. با هم به سینما رفتیم و وقتی بیرون آمد من را در آغوش گرفت و خیلی تشکر کرد که او را بردم این فیلم را دید. من میخواهم بگویم آن بخش از تماشاگران سینما را طرد کردهاند و به سینما نمیآیند.
شرطهایی برای درجهبندی کیفی در سینما
درجهبندی کیفی که در دهههای قبل وجود داشت، قدری به این کمک میکند که در شکل گرفتن سلیقه مخاطب، اثرگذار است. این مساله اگر از طریق عدهای کارشناس باشد، من خودم آن را قبول دارم. من قبل از دهه 60 فیلمی داشتم که در بخش اصلی کارلوویواری شرکت داده شد. در جشنواره فجر هم سروصدا کرد و جزء پنج فیلم برتر آن سال بود. این فیلم در جشنواره پیزارو، جشنواره دهلی و چندین فستیوال دیگر هم حضور داشت و اینجا به آن درجه «ب» داده بودند و این تنگنظری است. این که چهکسی درجهبندی کند، بحث مهمی است. مثلا اگر پنج نفر هستند، یکی از آنها منتقد باشد. البته نه مثل فراستی. فردی همانند معززینیا هست که داماد شهید آوینی بود و فرد بیطرف و خوشفکری است. من نقطه نظر او را دوست دارم. چهار نفر دیگر کسان دیگری باشند و حتی یکی روحانی یا معلم باشد. اینها باید سیاست را وارد قضیه نکنند و جنبه هنری سینما را درنظر بگیرند و اینکه فیلم چقدر روی مخاطب تاثیر دارد.
کدام کمدی؟
در دهه 60 سطح فرهنگ عمومی بسیار بالاتر بود. این به تربیت سلیقه برمیگردد. هم مدیران آن زمان هوشمندتر بودند و هم فیلمسازان انگیزه بیشتری داشتند و مهمتر از همه خاستگاه مردم فقط نزدیک شدن به یک وقتگذرانی صرف نبود. قدری سطح تفریحات مردم از نظر فرهنگی بهتر بود. چیزهایی که الان باب شدهاند و روی پرده سینما هستند، خیلی از اینها را کمدی بهمعنای دقیق ژانر سینمای کمدی نمیشناسم و مردم ایران هم آنها را دوست ندارند، چون چارهای ندارند. اگر شرایط به شکل دیگری بود، کاملا اوضاع فرق میکرد. الان شرایط بهگونهای شده که دیگر یک کار جدی در زمینه کمدی (جدی نه بهمعنای عبوس بودن، بلکه بهمعنای کار درست) در چنین شرایطی جواب نخواهد داد. در دهه 60 با وجود تمام فشارهایی که بود و خیلی بیشتر از الان هم بود، گرایش فرهنگی مردم اینطور نبود. الان هرکدام از آن مخاطبها 70-60 ساله هستند و جامعه تغییر کرده است. میانگین سنی و نگاه مدیران تغییر کرده و با این شرایط هم کمدیها خوب نمیفروشند، ایکاش میفروختند.
آمار مخاطبان امسال در تابستان و 6 ماهه اول و سه ماهه پاییز از سال گذشته کمتر است. بنابراین این نشان میدهد این روشهایی است که کمکم تهنشین میشود. بهنظر من مخاطب کمکم این چیزها را پس میزند و شاید در سالهای آینده وضعیت از این هم بدتر شود. فکر میکنم الان بازگرداندن درجهبندی کیفی به سینما نمیتواند کمکی کند. برای اینکه کاملا همهچیز دچار رهاشدگی است. الان باید کیفیت استاندارد آثار را بهلحاظ داستان و تصویر و صدا ارتقا داد و دولت روی این حساس باشد که متاسفانه در این زمینه حساسیتی نیست و برای آنها خیلی این مسائل مهم نیست.
دولتی که همهچیز را رها کرده
الان باید جنبه حمایتی سینما را از نظر استاندارد تقویت کنند. اگر دولت نمیتواند هیچ چیزی را کنترل کند، استاندارد کیفی را قطعا میتواند. مثلا حمایت از آثار متفاوت، حمایت از نمایش آنها، حمایت از استانداردهای فیلمبرداری، صدا، موسیقی و… را داشته باشد حتی اینها هم رها شده و میتوان گفت کلا همهچیز رها شده است. زمانی که دولت درجهبندی میکرد، همه بودجه را دولت میداد، خسارت شما را هم دولت میداد. الان دولت کارهای نیست که بتواند جزء این عامل بازدارنده باشد. بنابراین چه چیزی را باید درجهبندی کند؟ چهکسی را درجهبندی کند؟ همانند درجهبندی سنی میشود و درست به ضرر سینماست چون غلط اجرا میشود به ضرر سینما عمل میکند. دولت خیلی به سینما بخواهد کمک کند تلویزیون را وادار کند در بخش آگهی و تیزر و پخش تیزر این مقدار ناعادلانه و بیمنطق برخورد نکند. دولت زیرساختها را تقویت کند.